اختراع مجدد سازمان‌ها (کتاب الکترونیک)

45,000 تومان

نویسنده جنی واد
مترجمین سعید جوی زاده | علیرضا احمدیان
انتشارات آکادمیک
چاپخانه دانشگاه خوارزمی
شابک 6-93-7609-622-978
نوبت چاپ اول/ 1400
شمارگان 500 نسخه

توضیحات

اختراع مجدد سازمان‌ها

راهنمای ایجاد سازمان‌هایی با الهام از مرحله بعدی

 نویسنده

جنی واد

 ترجمه

سعید جوی‌زاده | علیرضا احمدیان

در پیشگفتار این کتاب آمده است:

پیشگفتار

این کتاب بسیار مهمی است که از بسیاری جهات بسیار مهم است، به همان اندازه برای تحقیقات پیشگامانه، بینش ها، دستورالعمل‌ها و پیشنهاداتی که ارائه می‌کند و همچنین برای بسیاری از سؤالات و مسائل به همان اندازه مهم که مطرح می‌کند. بدون شک، در لبه پیشروی نوعی از کار است که ما در این زمان بیشتر و بیشتر از آن می‌بینیم: یعنی کاری که مربوط به تغییرات بسیار عمیق در آگاهی، فرهنگ و سیستم‌های اجتماعی است که ما شاهد ظهور آن هستیم. در این مرحله از تکامل انسان (و در واقع کیهانی) به تعداد فزاینده ای. کار فردریک لالو به طور خاص بر ارزش‌ها، شیوه‌ها و ساختارهای سازمان‌ها – بزرگ و کوچک – متمرکز است که به نظر می‌رسد توسط این دگرگونی خارق‌العاده در آگاهی که در سراسر جهان رخ می‌دهد هدایت می‌شود. او یک گزارش بسیار دقیق و کاربردی ارائه می‌دهد – آنچه که به یک کتاب راهنما تبدیل می‌شود،

این کتاب بسیار کاربردی است، اما اشتباه نکنید: این کتاب کاملاً مبتنی بر نظریه تکاملی و تکاملی است. کتاب‌هایی که دگرگونی گسترده‌تر آگاهی، نه تنها در سازمان‌ها، بلکه در جامعه را توصیف می‌کنند، حداقل سه دهه است که ظاهر شده‌اند و به آثار پیشگامانه‌ای مانند توطئه دلو، نقطه عطف، سبز شدن آمریکا و غیره بازمی‌گردند. اما یک تفاوت عمده و در واقع عمیق وجود دارد: مطالعات توسعه همچنان با اطمینان فزاینده نشان می‌دهد که آنچه عموماً به عنوان یک دگرگونی عمده در آگاهی و فرهنگ در چهار یا پنج دهه گذشته در نظر گرفته شده است، در واقع شامل دو تغییر عمده است. به‌طور متوالی ظهور می‌کنند و به‌صورت‌های مختلف به‌عنوان کثرت‌گرا و یکپارچه، فردگرا و خودمختار، نسبی‌گرا و سیستمیک، HumanBond و Flexflow، سبز و سبز شناخته می‌شوند. و سفارش 4.5 و سفارش 5.0، در میان بسیاری دیگر. و همانطور که توسعه‌گرایان به طور فزاینده‌ای در حال کشف هستند، این دو دگرگونی صرفاً آخرین دو تحول در یک خط طولانی از دگرگونی‌های آگاهی هستند که برای مثال، با کمی تغییر اصطلاحات ژان گبسر، باستانی، جادویی (قبیله‌ای)، اسطوره‌ای (سنتی) نامیده می‌شوند. عقلانی (مدرن)، کثرت گرایانه (پسامدرن) و انتگرال (پسا-پسامدرن).

هر یک از این مراحل رشد برای بشریت به عنوان یک کل اتفاق افتاده است، و امروزه به روش‌های اساسی در افراد تکرار می‌شود، با هرکسی که از مرحله اول شروع می‌شود و اساساً تا سطح متوسط ​​​​توسعه در فرهنگ خود پیش می‌رود (با برخی از افراد پایین‌تر).، برخی بالاتر). هر یک از این مراحل کلی دارای مجموعه متفاوتی از ارزش ها، نیازها، انگیزه ها، اخلاقیات، جهان بینی ها، ساختارهای خود، گونه‌های اجتماعی، شبکه‌های فرهنگی و سایر ویژگی‌های اساسی است. دو دگرگونی اساسی که در بالا به آنها اشاره کردم، دو دگرگونی آخر این مجموعه هستند: مرحله پلورالیستی، که در دهه 1960 ظهور کرد و آغاز پست مدرنیسم را نشان داد، و اخیراً (و هنوز خیلی به ندرت) مرحله انتگرال، تازه در حال ظهور.

تفاوت عمیقی که من به آن اشاره کردم این بود: بیشتر کتاب‌های قبلی که خبر از دگرگونی جامعه می‌دادند، از دیدگاه پست مدرن صحبت می‌کردند و دیدگاه نسبتاً ساده‌ای از تکامل انسان دارند. کتاب لالوکس از دیدگاه انتگرال صحبت می‌کند و مبتنی بر درک پیچیده ای از نظریه تکاملی و تکاملی است و آنچه در نظریه انتگرال AQAL (همه ربع ها، همه سطوح) نامیده می‌شود.

پست مدرنیسم، همانطور که از نامش پیداست، آن مرحله کلی از رشد انسانی است که پس از مرحله عمومی قبلی مدرنیسم، که در غرب با رنسانس آغاز شد و سپس با روشنگری به طور کامل شکوفا شد، آمد، و در بسیاری موارد به شدت مورد انتقاد قرار گرفت. عصر عقل و انقلاب.» آنچه مدرنیته روشنگری به صحنه آورد، حرکتی فراتر از دوران رشد اسطوره ای- تحت اللفظی، مذهبی و سنتی قبلی بود – جایی که کتاب مقدس تنها منبع حقیقت واقعی و بلامنازع بود. بشریت یک و تنها یک ناجی داشت. و “هیچ کس به نجات نمی‌رسد مگر از طریق کلیسای مادر”، که عقایدش حقیقت را در همه موضوعات، هنری از هنجاری تا علمی و مذهبی را ارائه می‌دهد. با روشنگری، دموکراسی نمایندگی جایگزین سلطنت شد. آزادی جایگزین برده داری شد (در یک دوره 100 ساله، تقریباً 1770-1870، هر جامعه عقلانی-صنعتی در این سیاره برده داری را غیرقانونی اعلام کرد، اولین باری است که این اتفاق برای هر نوع جامعه ای در تاریخ بشر رخ می‌دهد). علوم جدید تجربی جایگزین ادیان اسطوره ای وحیانی (به عنوان منابع حقیقت جدی) شدند. و آنچه وبر آن را «تمایز حوزه‌های ارزشی» می‌نامد (تمایز هنر، اخلاق و علم، به طوری که هر یک می‌توانند منطق و حقایق خود را خارج از آمیختگی‌شان در عقاید کلیسا دنبال کنند؛ جایی که کلیساها از آن امتناع کردند. حتی برای نگاه کردن به تلسکوپ گالیله، صدها و در نهایت هزاران محقق شروع به انجام این کار کردند، با انفجاری در تمام علومی که اکنون به عنوان «علوم مدرن» شناخته می‌شوند – زمین شناسی، فیزیک، شیمی، زیست شناسی، روانشناسی، جامعه شناسی). برای اولین بار این اتفاق برای هر نوع اجتماعی در تاریخ بشر رخ داده است). علوم جدید تجربی جایگزین ادیان اسطوره ای وحیانی (به عنوان منابع حقیقت جدی) شدند. و آنچه وبر آن را «تمایز حوزه‌های ارزشی» می‌نامد (تمایز هنر، اخلاق و علم، به طوری که هر یک می‌توانند منطق و حقایق خود را خارج از آمیختگی‌شان در عقاید کلیسا دنبال کنند؛ جایی که کلیساها از آن امتناع کردند. حتی برای نگاه کردن به تلسکوپ گالیله، صدها و در نهایت هزاران محقق شروع به انجام این کار کردند، با انفجاری در تمام علومی که اکنون به عنوان «علوم مدرن» شناخته می‌شوند – زمین شناسی، فیزیک، شیمی، زیست شناسی، روانشناسی، جامعه شناسی). برای اولین بار این اتفاق برای هر نوع اجتماعی در تاریخ بشر رخ داده است). علوم جدید تجربی جایگزین ادیان اسطوره ای وحیانی (به عنوان منابع حقیقت جدی) شدند. و آنچه وبر آن را «تمایز حوزه‌های ارزشی» می‌نامد (تمایز هنر، اخلاق و علم، به طوری که هر یک می‌توانند منطق و حقایق خود را خارج از آمیختگی‌شان در عقاید کلیسا دنبال کنند؛ جایی که کلیساها از آن امتناع کردند. حتی برای نگاه کردن به تلسکوپ گالیله، صدها و در نهایت هزاران محقق شروع به انجام این کار کردند، با انفجاری در تمام علومی که اکنون به عنوان «علوم مدرن» شناخته می‌شوند – زمین شناسی، فیزیک، شیمی، زیست شناسی، روانشناسی، جامعه شناسی).

علوم مدرن به قدری موفق بودند که سایر حوزه‌های اصلی وجود و دانش بشری – از هنری تا اخلاقی – توسط علم گرایی مورد تهاجم و استعمار قرار گرفتند (با این باور که علم و علم به تنهایی می‌توانند هر حقیقت ارزشمندی را ارائه دهند). «شأن مدرنیته» (تمایز حوزه‌های ارزشی) به زودی به «فاجعه مدرنیته» (تفکیک حوزه‌های ارزشی) فروپاشید و نتیجه‌ای شد که وبر آن را «جهان افسون‌شده» نیز نامید.

این وضعیت برای حدود 300 سال بود – آمیزه‌ای از پیشرفت‌های بزرگ و اکتشافات خیره‌کننده در عرصه‌ی علمی، همراه با تقلیل‌گرایی و ماتریالیسم علمی که همه زمینه‌ها و حوزه‌های دیگر را منسوخ، منسوخ، کودکانه و باستانی کرد. «داروینیسم اجتماعی» – مفهوم بقای بهترین‌ها که در تمام جنبه‌های وجودی انسان نیز به کار می‌رود – شروع به تهاجم موذیانه به تمام علوم انسانی، اخلاقیات و سیاست‌های انسان ها، از جمله دو نظام جدید اقتصادی جدید، سرمایه داری و سوسیالیسم کرد. ماتریالیسم علمی – این ایده که همه پدیده‌های جهان (از جمله آگاهی، فرهنگ و خلاقیت) را می‌توان به اتم‌های مادی و برهم‌کنش‌های آن‌ها تقلیل داد، که تنها با روش علمی می‌توان آن را شناخت – و سیاست به طور کلی لیبرال که با چنین باورهایی همراه بود،

تا دهه 1960، زمانی که نه تنها حکمرانی ماتریالیسم علمی به چالش کشیده شد (به‌عنوان اینکه خود عمدتاً یک ساخت فرهنگی است، نه دسترسی خدایی به حقایق جهانی)، بلکه همچنین تمام اهانت‌های باقی‌مانده از دوران اسطوره‌ای – مذهبی (که برخی از آنها بودند. مدرنیسم به آن پرداخته و برخی از آنها توسط آن تشدید شده است) – توهین‌هایی مانند سرکوب زنان و دیگر اقلیت‌ها، تسخیر سمی طبیعت و محیط زیست، فقدان حقوق مدنی به طور مساوی، حاکمیت عمومی ماتریالیسم خود – همه مورد حمله تهاجمی پست مدرنیسم قرار گرفتند، و سعی شد آنها را جبران کند. چیزی که توسعه‌گرایان در مورد این ظهور جدید کشف کرده‌اند این است که این ظهور، تا حد زیادی با ظهور مرحله‌ای جدید و توسعه‌یافته‌تر از آشکار شدن انسان (که به طور مختلف به عنوان کثرت‌گرا، فردگرا، نسبی گرایی، پست مدرن). این بدان معنا نیست که هر آنچه پست مدرنیسم بیان می‌کرد درست بود، فقط بر اساس شیوه‌ای از تفکر بود که پیچیده‌تر، پیچیده‌تر، فراگیرتر بود و شامل دیدگاه‌های بیشتری نسبت به ساختار عقلانی رسمی معمول دوران مدرن بود (و مرحله مدرن در رشد فردی امروزی).

این مرحله جدید و فراگیرتر از توسعه، موج اول کتاب‌ها را برانگیخت که بر این باورند که «پارادایم-جدید-و-دگرگونی-آگاهی-عمدة» اکنون در جریان است. این کتاب‌ها، که در دهه‌های 1970 و 1980 شروع به ظهور کردند، و تعدادی از آنها را قبلاً نام بردم، معمولاً نمودار بسیار برجسته‌ای با دو ستون داشتند – یکی «پارادایم قدیمی» که «تجزیه‌کننده تحلیلی»، «نیوتنی» بود. – دکارتی، «انتزاعی-روشنفکری»، «تکه تکه‌شده»، «مردانه» و علت اصلی تمام مشکلات علوم انسانی، از جنگ هسته‌ای گرفته تا پوسیدگی دندان، و سپس ستونی دیگر، «پارادایم جدید» است. “ارگانیک”، “کل نگر”، “سیستمیک”، “شامل” و “زنانه” بود و منبع نجاتی ریشه ای و آزادی بهشتی از تقریباً همه بیماری‌های بشریت بود. دیگه چی، این دو انتخاب – پارادایم قدیمی و پارادایم جدید – تنها انتخاب‌های اساسی بشریت بودند. مراحل اولیه آن (مثلاً قبیله ای) صرفاً نسخه‌های اولیه پارادایم جدید بود که توسط نسخه مدرن تهاجمی پارادایم قدیمی سرکوب و نابود شد.

تا حد زیادی، این کتاب‌ها صرفاً نویسندگان پررونقی بودند که تحولی را که به تازگی بخشی از آن شده بودند، مستند می‌کردند – یعنی جایی که به بقایای پارادایم‌های جادویی، اسطوره‌ای و عقلانی که هنوز وجود دارند، به درجات مختلف، امکان افزوده شد. پارادایم جدید پسا عقلانی یا پست مدرن که بومیان اولین نسل بزرگی بودند که به آن دسترسی داشتند (امروزه در فرهنگ‌های غربی، مرحله کثرت گرایی/پست مدرن حدود 20 درصد جمعیت را تشکیل می‌دهد و 30 تا 40 درصد هنوز مدرن هستند/ منطقی، 40 تا 50 درصد اسطوره و 10 درصد جادو).

همه این کتاب‌های اولیه چندین چیز مشترک داشتند. آنها با تقسیم انتخاب‌های بشریت به دو گزینه اصلی – پارادایم‌های قدیمی و جدید – همه بدی‌های بشریت را به گردن چیزی جز مدرنیته و پارادایم روشنگری نمی‌انداختند و وضعیت واقعی را به شدت مخدوش می‌کردند، یعنی اکثریت مشکلات فرهنگی واقعاً زشتی که بشر با آن مواجه است. نتیجه ساختار اسطوره ای- تحت اللفظی است – از «مردم برگزیده» قوم مدار، تا سرکوب زنان، برده داری، بیشتر جنگ ها، تا تخریب محیط زیست. در برخی موارد، فناوری مدرن به آن انگیزه‌های اسطوره‌ای اضافه شد و در نتیجه آنها را کشنده‌تر کرد (مثلاً آشویتس – که محصول اخلاق جهانی مدرن نیست، که با همه مردم بدون توجه به نژاد، رنگ، جنسیت یا عقیده منصفانه رفتار می‌کند. اما قوم‌گرایی اسطوره‌ای که به گروه‌های بیرونی کافران و درون‌گروه‌های «مردم برگزیده» معتقد است. و در آن می‌توان کافران فاقد روح را به قتل رساند یا کشت، و جهاد به هر شکلی – از تبدیل شدن به تبلیغ مذهبی به جنگ‌های صلیبی آشکار – دستور روز است). در بسیاری از موارد، مدرنیته در حال پایان دادن به این توهین‌های قوم‌گرای اسطوره‌ای بود (مانند برده‌داری و استفاده از نگرش مدرن تساهل خاص، ارزشی که قبلاً بسیار نادر بود)، اما پست‌مدرنیته مدرنیته (و ارزش‌های عقلانی روشنگری) را برای همه آن مقصر می‌دانست. بنابراین، در بسیاری از موارد، اوضاع به طور قابل توجهی بدتر می‌شود.

اما از جهات دیگر، پست مدرنیته با دیدگاه‌های عالی‌تر خود، نه تنها پیشرفت‌هایی در علوم به ارمغان آورد، بلکه تقریباً بر تمام رشته‌های دیگر نیز تأکید یکسانی داشت (گاهی اوقات فراتر از حد، و ادعا می‌کرد که اصلاً هیچ حقیقتی ممکن نیست، فقط تفاسیر مختلف، بنابراین مطمئناً همه رشته‌ها باید گنجانده شوند). و در انگیزه‌های آن برای حقوق مدنی و محیط زیست و حقوق و حقوق همجنس گرایان/لزبین‌ها و حقوق معلولان، ساختار اخلاقی بالاتری که حداقل با مرحله بالاتر توسعه ممکن بود به وضوح در پیش زمینه قرار گرفت. این پیشرفت‌ها بود که همه کتاب‌های «پارادایم جدید» جشن گرفتند. چه کسی می‌تواند آنها را به خاطر فریب خوردگی سرزنش کند، و با فرض اینکه تمام جهان وارد این مرحله کثرت‌گرایانه شده است، این «پارادایم جدید، به جای اینکه ببینیم آن مرحله به سادگی چهارمین یا پنجمین دگرگونی بزرگ در تاریخ بشر بود و به سادگی جای خود را در کنار سایرین خواهد گرفت، نه اینکه کاملاً جایگزین آنها شود؟ هنوز ویژگی‌های بسیاری را با پیشینیان خود به اشتراک می‌گذاشت – که همه آنها با هم، به گفته مازلو ناشی از «نیازهای کمبود» بوده و پیروان کلر گریوز آن را «لایه اول» می‌نامند.

اما توسعه‌گرایان آن زمان به چیزی ابتدا گیج‌کننده و سپس کاملاً شگفت‌انگیز توجه کردند: در میان کسانی که به مرحله پست‌مدرن/کثرت‌گرایی پیشرفت کردند، درصد کمی (دو یا سه درصد) شروع به نشان دادن ویژگی‌هایی کردند که به معنای واقعی کلمه در تاریخ بشر بی‌سابقه بود. گریوز ظهور این سطح حتی جدیدتر را «جهشی عظیم در معنا» نامید و مزلو از آن به عنوان ظهور «ارزش‌های بودن» یاد کرد. جایی که تمام مراحل قبلی (جادو، اسطوره، عقلانیت و کثرت گرایی) به دلیل احساس کمبود، کمبود و کمبود عمل کرده بودند، این سطح جدید – که محققان مختلف شروع به نامیدن «یکپارچه»، «یکپارچه»، «خودمختار» کردند. «طبقه دوم»، «شامل»، «سیستمیک» – از روی حس فراوانی رادیکال عمل می‌کند، گویی مملو از خوبی، حقیقت و زیبایی است.

و چیز دیگری نیز در مورد آن وجود داشت. در جایی که تمام مراحل سطح اول احساس می‌کردند که حقیقت و ارزش‌های آنها تنها حقیقت و ارزش‌های واقعی موجود است – بقیه اشتباه، اشتباه، کودکانه یا فقط احمقانه بودند – این مرحله انتگرال جدید به نوعی شهودی را نشان داد که تمام ساختارهای ارزشی قبلی درست و به شیوه‌های خودشان مهم بودند، اینکه همه آنها چیزی برای ارائه داشتند، که همه آنها “درست اما جزئی” بودند. و بنابراین، به همان اندازه که مرحله پست مدرن/پلورالیستی می‌خواست خود را «همه‌شمول» بداند، همچنان اساساً از ارزش‌های عقلانی و اسطوره‌ای متنفر بود. اما مرحله انتگرال در واقع آنها را شامل می‌شود، یا آنها را در بر می‌گیرد، یا در جهان بینی کلی خود برای آنها جا باز می‌کند. این ظهور، برای اولین بار در تاریخ، یک سطح واقعاً فراگیر و غیرحاشیه‌ای از آگاهی انسانی بود. و این، در واقع،

به آهستگی، اما با افزایش سرعت، نسل دوم کامل کتاب‌های «پارادایمی جدید» شروع به ظهور کردند. اینها شامل پیشگامان اولیه مانند جیمز مارک بالدوین و ژان گبسر می‌شد، اما اخیراً کتاب‌هایی از فیلسوفان، روان‌شناسان، و الهی‌دانانی مانند یورگن هابرماس، آبه مازلو، بد گریفیتس، وین تیزدیل، آلن کامبز، و آثار خودم به چاپ رسید. به سختی سطح را خراشیده است. برخلاف موج اول کتاب‌های پارادایم جدید، این موج دوم مؤلفه روان‌شناختی بسیار پیچیده‌تری داشت، شامل حداقل چهار یا پنج مرحله رشد، گاهی اوقات نه یا ۱۰ (اما قطعا بیش از دو، پارادایم قدیمی و جدید، همانطور که موج قبلی داشت) و – علاوه بر آن سطوح رشدی، یک سری خطوط رشدی یا هوش‌های چندگانه ای که در آن سطوح حرکت می‌کنند (مانند هوش شناختی، هوش هیجانی، هوش اخلاقی، هوش حرکتی، هوش معنوی و غیره). آنها همچنین جایی را برای ادغام علم و معنویت یافتند – نه اینکه یکی را به دیگری تقلیل دهند (و نه اینکه تمام معنویت را با مکانیک کوانتومی یا نوروپلاستیسیته مغز قابل توضیح تلقی کنند؛ نه همه علم را به عنوان یک زمینه عرفانی تقلیل پذیر ببینند؛ اما علم و معنویت هر دو قابل تقلیل نیستند. حوزه‌های مهم). و همه آنها موج اول کتابهای «پارادایم جدید» را اساساً توصیف کننده مرحله پست مدرن/پلورالیستی و نه یک مرحله انتگرال/سیستمیک واقعی می‌دیدند. آنها همچنین جایی را برای ادغام علم و معنویت یافتند – نه اینکه یکی را به دیگری تقلیل دهند (و نه اینکه تمام معنویت را با مکانیک کوانتومی یا نوروپلاستیسیته مغز قابل توضیح تلقی کنند؛ نه همه علم را به عنوان یک زمینه عرفانی تقلیل پذیر ببینند؛ اما علم و معنویت هر دو قابل تقلیل نیستند. حوزه‌های مهم). و همه آنها موج اول کتابهای «پارادایم جدید» را اساساً توصیف کننده مرحله پست مدرن/پلورالیستی و نه یک مرحله انتگرال/سیستمیک واقعی می‌دیدند. آنها همچنین جایی را برای ادغام علم و معنویت یافتند – نه اینکه یکی را به دیگری تقلیل دهند (و نه اینکه تمام معنویت را با مکانیک کوانتومی یا نوروپلاستیسیته مغز قابل توضیح تلقی کنند؛ نه همه علم را به عنوان یک زمینه عرفانی تقلیل پذیر ببینند؛ اما علم و معنویت هر دو قابل تقلیل نیستند. حوزه‌های مهم). و همه آنها موج اول کتابهای «پارادایم جدید» را اساساً توصیف کننده مرحله پست مدرن/پلورالیستی و نه یک مرحله انتگرال/سیستمیک واقعی می‌دیدند.

کتاب فردریک لالو به وضوح به این موج دوم کتاب تعلق دارد. اما این ادعای اصلی اهمیت آن نیست. در یکی دو دهه اخیر، کتاب‌هایی را می‌بینیم که به طور فزاینده‌ای بر تجارت و نوعی «پارادایم جدید» تمرکز می‌کنند (عمدتاً هنوز کتاب‌های موج اول، اما به طور فزاینده‌ای برخی از کتاب‌های موج دوم نیز). اما بیش از هر کتاب دیگری که من از آن آگاه هستم، کار لالوکس هر چهار ربع (که بعدا توضیح داده خواهد شد)، حداقل پنج سطح آگاهی و فرهنگ، چندین خط یا هوش چندگانه و انواع مختلف ساختارهای سازمانی را پوشش می‌دهد که از جادو حرکت می‌کنند. به اسطوره به عقلانیت به کثرت گرا به انتگرال – و البته تمرکز بر آخرین و جدیدترین ظهور، مرحله انتگرال، و یک توصیف پیچیده و نسبتاً دقیق از سازمان‌های تجاری که به نظر می‌رسد حول ویژگی‌های سطح یکپارچه ساخته شده‌اند، از جمله جهان بینی فردی، ارزش‌های فرهنگی، رفتار فردی و جمعی، و ساختارها، فرآیندها و عملکردهای اجتماعی. این آن را به یک کار واقعاً پیشگام تبدیل می‌کند.

توضیح مختصری در مورد “ربع ها، سطوح و خطوط” شاید لازم باشد. همانطور که لالوکس نشان می‌دهد، این جنبه‌های فنی برگرفته از نظریه انتگرال من است، که در نتیجه جستجوی بین فرهنگی در میان صدها فرهنگ پیشامدرن، مدرن و پست مدرن و نقشه‌های مختلف آگاهی و فرهنگ بشری ارائه شده است. به چیزی رسیده است که ممکن است به عنوان “نقشه جامع” از آرایش انسان در نظر گرفته شود، که با کنار هم قرار دادن همه نقشه‌های شناخته شده روی میز، و سپس استفاده از هر یک برای پر کردن شکاف‌های دیگر، به این نتیجه رسیده است. در یک نقشه جامع که واقعاً شامل ابعاد، سطوح و خطوط اساسی است که پتانسیل‌های اصلی همه انسان‌ها هستند. پنج بعد اساسی در این چارچوب وجود دارد – ربع، سطوح توسعه، خطوط توسعه، حالت‌های آگاهی، و انواع.

ربع به چهار منظر عمده اشاره دارد که از طریق آنها می‌توان به هر پدیده ای نگریست: باطن و بیرون در فردی و جمعی. اینها را می‌توان به طور مقدماتی با ضمایری که اغلب برای توصیف آنها استفاده می‌شود نشان داد: فضای درونی فرد یک فضای “من” است (و شامل تمام افکار ذهنی، احساسات، عواطف، ایده‌ها، بینش‌ها و تجربیاتی است که ممکن است هنگام درون‌بینی داشته باشید. ) درون یک جمع، فضای «ما» است (یا ارزش‌های مشترک بین الاذهانی، معناشناسی، هنجارها، اخلاقیات و درک‌هایی که هر گروهی دارد – «فرهنگ‌ها» و «فرهنگ‌های فرعی» آن‌ها). نمای بیرونی یک فرد یک فضای “آن” است (و شامل تمام حقایق و داده‌های “عینی” یا “علمی” در مورد ارگانیسم فردی شما است – یک سیستم لیمبیک، دو ریه، دو کلیه، یک قلب، این مقدار دوپامین، این مقدار سروتونین، این مقدار گلوکز و غیره – و نه تنها شامل اجزای “عینی” بلکه رفتارها می‌شود). و بیرونی یک جمع، که فضای «آن» است (و شامل تمام سیستم‌های بین‌ابژه‌ای، فرآیندها، نحو، قوانین، روابط خارجی، شیوه‌های فنی-اقتصادی، سیستم‌های بوم‌شناختی، اعمال اجتماعی و غیره می‌شود).

نه تنها همه انسان‌ها، بلکه به همه فعالیت‌ها، رشته‌ها و سازمان‌های آنها می‌توان از این دریچه چهار ربعی نگاه کرد و نتایج همیشه روشن‌کننده است. بر اساس نظریه انتگرال، هر گزارش جامع از هر چیزی مستلزم نگاهی به همه این دیدگاه‌ها است – اول شخص (“من”)، دوم شخص (“شما” و “ما”) و سوم شخص (“آن” و دیدگاه‌های “آن”). اکثر رشته‌های انسانی فقط یک یا دو مورد از این ربع‌ها را تصدیق می‌کنند و وجود واقعی را برای بقیه نادیده می‌گیرند یا انکار می‌کنند. بنابراین، برای مثال، در مطالعات آگاهی، میدان به طور نسبتاً مساوی بین کسانی تقسیم می‌شود که معتقدند آگاهی صرفاً محصول فرآیندهای راست بالا یا عینی «آن» است (یعنی مغز انسان و فعالیت‌های آن). در حالی که نیمی دیگر از میدان معتقد است که خود آگاهی (فضای بالا-چپ یا ذهنی “من”) اولیه است و همه اشیا (مانند مغز) در آن میدان آگاهی پدید می‌آیند. نظریه انتگرال معتقد است که هر دوی این دیدگاه‌ها درست هستند. یعنی هر دو آن ربع (و دو ربع دیگر) همه با هم، به طور همزمان پدید می‌آیند و متقابلاً بر یکدیگر به عنوان جنبه‌های همبستگی کل تأثیر می‌گذارند. تلاش برای تقلیل همه ربع‌ها به یک ربع «مطلق گرایی ربعی» است، شکل بدی از تقلیل گرایی که خیلی بیشتر از آن چیزی را که روشن می‌کند پنهان می‌کند. در حالی که مشاهده همه ربع‌ها به طور متقابل بوجود می‌آیند و “تکامل چهارگانه” نور عظیمی بر مشکلات همیشه گیج کننده می‌اندازد (از مشکل جسم/ذهن گرفته تا رابطه علم و معنویت تا مکانیسم تکامل). و همه اشیا (مانند مغز) در آن میدان آگاهی پدید می‌آیند. نظریه انتگرال معتقد است که هر دوی این دیدگاه‌ها درست هستند. یعنی هر دو آن ربع (و دو ربع دیگر) همه با هم، به طور همزمان پدید می‌آیند و متقابلاً بر یکدیگر به عنوان جنبه‌های همبستگی کل تأثیر می‌گذارند. تلاش برای تقلیل همه ربع‌ها به یک ربع «مطلق گرایی ربعی» است، شکل بدی از تقلیل گرایی که خیلی بیشتر از آن چیزی را که روشن می‌کند پنهان می‌کند. در حالی که مشاهده همه ربع‌ها به طور متقابل بوجود می‌آیند و “تکامل چهارگانه” نور عظیمی بر مشکلات دائماً گیج کننده (از مشکل جسم/ذهن گرفته تا رابطه علم و معنویت تا مکانیسم تکامل خود) می‌تابد. و همه اشیا (مانند مغز) در آن میدان آگاهی پدید می‌آیند. نظریه انتگرال معتقد است که هر دوی این دیدگاه‌ها درست هستند. یعنی هر دو آن ربع (و دو ربع دیگر) همه با هم، به طور همزمان پدید می‌آیند و متقابلاً بر یکدیگر به عنوان جنبه‌های همبستگی کل تأثیر می‌گذارند. تلاش برای تقلیل همه ربع‌ها به یک ربع «مطلق گرایی ربعی» است، شکل بدی از تقلیل گرایی که خیلی بیشتر از آن چیزی را که روشن می‌کند پنهان می‌کند. در حالی که مشاهده همه ربع‌ها به طور متقابل بوجود می‌آیند و “تکامل چهارگانه” نور عظیمی بر مشکلات دائماً گیج کننده (از مشکل جسم/ذهن گرفته تا رابطه علم و معنویت تا مکانیسم تکامل خود) می‌تابد. هر دو آن ربع (و دو ربع دیگر) همه با هم، به طور همزمان پدید می‌آیند، و متقابلاً بر یکدیگر به عنوان جنبه‌های همبستگی کل تأثیر می‌گذارند. تلاش برای تقلیل همه ربع‌ها به یک ربع «مطلق گرایی ربعی» است، شکل بدی از تقلیل گرایی که خیلی بیشتر از آن چیزی را که روشن می‌کند پنهان می‌کند. در حالی که مشاهده همه ربع‌ها به طور متقابل بوجود می‌آیند و “تکامل چهارگانه” نور عظیمی بر مشکلات دائماً گیج کننده (از مشکل جسم/ذهن گرفته تا رابطه علم و معنویت تا مکانیسم تکامل خود) می‌تابد. هر دو آن ربع (و دو ربع دیگر) همه با هم، به طور همزمان پدید می‌آیند، و متقابلاً بر یکدیگر به عنوان جنبه‌های همبستگی کل تأثیر می‌گذارند. تلاش برای تقلیل همه ربع‌ها به یک ربع «مطلق گرایی ربعی» است، شکل بدی از تقلیل گرایی که خیلی بیشتر از آن چیزی را که روشن می‌کند پنهان می‌کند. در حالی که مشاهده همه ربع‌ها به طور متقابل بوجود می‌آیند و “تکامل چهارگانه” نور عظیمی بر مشکلات دائماً گیج کننده (از مشکل جسم/ذهن گرفته تا رابطه علم و معنویت تا مکانیسم تکامل خود) می‌تابد.

Laloux با دقت شامل هر چهار ربع و شرح مفصلی از هر یک از آن‌گونه که در انواع مختلف سازمانی ظاهر می‌شود، دوباره بر مرحله پیشگام یا انتگرال تمرکز دارد. همانطور که او می‌گوید، «مدل چهار ربعی نشان می‌دهد که چقدر عمیق طرز فکر [چپ بالا یا «من»]، فرهنگ [پایین-چپ یا «ما»]، رفتارها [بالا-راست یا «آن»] و سیستم‌ها [ پایین-راست یا “آن”] در هم تنیده شده اند. تغییر در هر یک از بُعدها در تمام ابعاد دیگر موج خواهد زد.» او در ادامه خاطرنشان می‌کند که نظریه‌های اسطوره‌ای و مدرن سازمان بر واقعیت‌های بیرونی «سخت» (دو ربع راست دست) تمرکز می‌کنند و پست مدرن درونیات ذهنیات و فرهنگ (دو ربع چپ) را معرفی می‌کند – در حالی که اغلب همان طور که پست مدرنیسم به طور کلی انجام داد، از مرز گذشت و ادعا کرد که فقط فرهنگ مهم است. فقط سازمان‌های انتگرال به طور عمدی و آگاهانه هر چهار ربع را در بر می‌گیرند (چون خود کتاب لالوکس یکی از معدود مواردی است که هر چهار ربع را در تحقیقات خود گنجانده است). بسیاری از نویسندگان انتگرال، در حالی که کاملاً از همه ربع‌ها آگاه هستند، بر ربع چپ سطوح آگاهی و جهان بینی تمرکز می‌کنند و ربع سمت راست رفتارها، فرآیندها و عملکردهای لازم برای کمک به پیدایش چپ انتگرال را کنار می‌گذارند. ابعاد دست به عنوان مثال، لالوکس اشاره می‌کند که فرهنگ سازمانی یکپارچه (“ما” از چپ-پایین) به ویژه با الگوبرداری یکپارچه از افراد دارای اقتدار اخلاقی در سازمان (از ربع بالایی)، و از پایین-راست یا ربع “آن”، ساختارهای حمایتی، فرآیندها و شیوه ها.

در مورد سطوح و خطوط، لالوکس بیان می‌کند که «در کاوش‌های خود، [بسیاری از محققین] پیوسته دریافتند که بشریت در مراحل تکامل می‌یابد. دانش ما در مورد مراحل رشد انسان اکنون بسیار قوی است. به طور خاص دو متفکر – کن ویلبر و جنی وید – کارهای قابل توجهی در مقایسه و تضاد همه مدل‌های صحنه اصلی انجام داده‌اند و همگرایی قوی را کشف کرده‌اند. … روشی که من مراحل را به تصویر می‌کشم عمدتاً از فراتحلیل وید و ویلبر وام گرفته شده است، و به طور مختصر به جنبه‌های مختلف هر مرحله – جهان بینی، نیازها، رشد شناختی، رشد اخلاقی اشاره می‌کند.

لالوکس به درستی از ما دعوت می‌کند تا بسیار مراقب باشیم که منظورمان از “یک مرحله” چیست. همانطور که هوارد گاردنر محبوب شد و تقریباً هر توسعه‌گرای موافق است، فقط یک خط توسعه با مراحل یا سطوح آن وجود ندارد، بلکه چندین خط یا هوش چندگانه وجود دارد، و هر یک از این خطوط کاملاً متفاوت هستند، با ویژگی‌های متفاوت و ساختارهای مرحله‌ای متفاوت. اما آنچه بسیار جالب است این است که اگرچه خطوط مختلف کاملاً متفاوت هستند، اما همه آنها از طریق همان سطوح اولیه آگاهی رشد می‌کنند. در حال حاضر، اجازه دهید به سادگی سطوح را شماره گذاری کنیم. یا، همانطور که تئوری انتگرال اغلب انجام می‌دهد، می‌توانید یک نام رنگ به آنها بدهید (مثلاً قرمز، نارنجی یا سبز). اما بیایید بگوییم که در این مثال، هفت سطح اصلی رشد وجود دارد که از طریق آنها، مثلاً، دوجین خط رشد متفاوت (شناختی، عاطفی، اخلاقی، ارزش‌ها، نیازها و معنویت از جمله). هر خط – مثلاً شناختی، اخلاقی، احساسی – در هر یک از سطوح تکامل می‌یابد، بنابراین می‌توانیم در مورد شناخت قرمز، اخلاق قرمز، ارزش‌های قرمز صحبت کنیم (قرمز سطح 3 است). اما فردی در نارنجی (سطح 5) شناختی نیز می‌تواند در رشد اخلاقی متعارف قرمز (سطح 3) باشد. بنابراین صحبت در مورد سطوح بدون خط خطرناک است.

همه هوش‌های چندگانه در انسان‌ها از طریق سلسله مراتب واقعی سازی توسعه می‌یابند. به عنوان مثال، شناخت از هوش حسی حرکتی به تصاویر، سپس نمادها، سپس مفاهیم، ​​سپس طرحواره، سپس قوانین، سپس فراقوانین، سپس شبکه‌های سیستمی حرکت می‌کند. این نکته قابل تاکید است، زیرا کتاب لالوکس نشان می‌دهد که سازمان‌هایی که در مرحله انتگرال یا تیل فعالیت می‌کنند، دیگر با سلسله مراتب سلطه‌گر، روابط رئیس و زیردستان که امروزه در سازمان‌ها فراگیر هستند، کار نمی‌کنند. اما فقدان سلسله مراتب مسلط با نبود هر سلسله مراتبی یکسان نیست. برای مثال، حتی اگر به کار گریوز نگاه کنیم، یکی از مشخصه‌های اصلی انتگرال یا تیل، بازگشت سلسله مراتب تودرتو، پس از حذف تقریباً کامل آنها در پلورالیسم پست مدرن سبز است.

اما با ظهور ارتفاع سبز، سلسله مراتب در همه جا وجود دارد – آنها به معنای واقعی کلمه در همه جا هستند. همانطور که آثار الیوت ژاک به طور تجربی نشان داده است، روشی که بیشتر سازمان‌ها ساختار یافته‌اند، سازمان‌هایی که در سطوح پایین‌تر این سلسله‌مراتب هستند، معمولاً روی زمین یا خط مونتاژ کار می‌کنند. کسانی که در سطوح متوسط ​​هستند، عمدتاً مدیریت میانی را انجام می‌دهند. و آنهایی که در سطوح بالا هستند، مدیریت بالایی را انجام می‌دهند (از جمله مدیر عامل، مدیر مالی، مدیر ارشد اجرایی). کاری که این سازمان‌های جدید انجام می‌دهند این است که تمام آن سطوح – کل خود سلسله مراتب – را به تیم‌هایی متشکل از 10 تا 15 نفر منتقل می‌کنند. هر فردی، در هر تیمی، می‌تواند به معنای واقعی کلمه هر تصمیمی را برای شرکت اتخاذ کند – و در واقع، تقریباً تمام تصمیمات اصلی در سازمان توسط اعضای تیم گرفته می‌شود – از جمله فروش، بازاریابی، استخدام و استخدام، تحقیق و توسعه، تصمیم گیری درباره حقوق. اخراج ها، وظایف منابع انسانی، خرید تجهیزات، روابط اجتماعی و غیره. این امر باعث می‌شود که هر تیم و هر فرد در تیم بسیار یکپارچه‌تر باشد – آنها می‌توانند در هر سطحی از سلسله مراتبی که قادر به انجام آن هستند، عمل کنند، به شرطی که با کسانی که تحت تأثیر تصمیم قرار می‌گیرند مشورت کنند (اگرچه آنها این کار را نمی‌کنند. باید از توصیه‌ها پیروی کنند)، جایی که قبلاً به دلیل جایگاه خود در هرم محدود شده بودند. یکی از یافته‌های بزرگ کار لالوکس این است که سلسله‌مراتب واقعی‌سازی زمانی که سلسله‌مراتب‌های سلطه‌گر حذف شوند، می‌توانند شکوفا شوند. بنابراین، یک شرکت متشکل از 500 نفر، نه یک بلکه 500 مدیر عامل دارد، که هر یک از آنها ممکن است یک ایده پیشرفت داشته باشد و بتواند آن را اجرا کند، یک حرکت واقعی خودمدیریتی که یکی از دلایل اصلی موفقیت خیره کننده بسیاری از افراد است. از این سازمان‌ها چه اتفاقی برای مدیران میانی و بالاتر می‌افتد؟ عمدتاً وجود ندارد.

این اثر همانطور که گفتم یکی از مهم‌ترین کتاب‌های موج دوم کتاب‌های «پارادایم جدید» است. همانطور که لالوکس اولین کسی است که اعتراف می‌کند، نمی‌دانیم که آیا تمام ویژگی ها، فرآیندها و عملکردهایی که او توصیف می‌کند، در نهایت ساختار و شکلی را که سازمان‌های تیل به خود می‌گیرند، توصیف می‌کنند یا خیر. اما این تحقیق شایسته است که توسط هر انتگرال و در واقع هر دانشجوی متعارف سازمان‌ها و توسعه سازمانی جدی گرفته شود. از نظر پیچیدگی AQAL (همه ربع، تمام سطح)، به سادگی چیزی شبیه به آن وجود ندارد. من به فردریک لالوکس بابت رساله ای دیدنی تبریک می‌گویم. باشد که به بسیاری از خوانندگان کمک کند تا برای ایجاد مشاغل، مدارس، بیمارستان‌ها یا سازمان‌های غیرانتفاعی با الهام از این موج جدید آگاهی که شروع به دگرگونی جهان می‌کند، الهام بگیرند.

 

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “اختراع مجدد سازمان‌ها (کتاب الکترونیک)”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “اختراع مجدد سازمان‌ها (کتاب الکترونیک)”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *