Description
بازاندیشی
چگونه میتوانیم دنیای بهتری بسازیم
بازاندیشی در انسانیت
کارلو روولی بهعنوان یکی از تأثیرگذارترین فیزیکدانان امروزی، عمدتاً با توضیح زمینههایی مانند گرانش کوانتومی و تاریخچه زمان برای خوانندگان عادی، به تحسین دست یافته است. در اینجا نگاه جادوگر او به خانه نزدیک تر میشود.
هفت درس مختصر فیزیک روولی یکی از پرفروشترین کتابهای بینالمللی بود. در اینجا او نسخهای کوتاه از داستانی را که در یکی دیگر از پرفروشترین کتابهای بینالمللی – یعنی Sapiens یووال نوح هراری – روایت شده است، میگوید. این تاریخ گونه ما نشان میدهد که ما میتوانیم انتخاب کنیم که داستانهای مختلف بی شماری درباره خودمان تعریف کنیم. یکی از میمونهای قبیلهای و بی رحم است که از طریق غلبه بر رقبا و بیگانگان به معنا و قدرت میرسد. با این حال، یک جایگزین شادتر، ما را به عنوان مهربانترین، باهوشترین گونهها معرفی میکند، که میتوانیم شفقت و تخیل خود را گسترش دهیم و به این ترتیب همکاری کنیم. روولی روشن میکند که این تفاوت بین تمدن و بربریت است. در دنیای پس از همهگیری، باید اطمینان حاصل کنیم که فرشتگان بهتر طبیعت ما پیروز میشوند.
توسل به فرشتگان بهتر طبیعت ما در سالهای اخیر منجر به تولید چندین کتاب هیجانانگیز شده است، از کتاب استیون پینکر با همین نام، تا کتاب انسانیت راتگر برگمن، اقتصاددان. مقاله روولی که از یک فیزیکدان نظری است، نشان میدهد که اشتیاق برای دیدن بهترینها در ما، به جای بدترین ها، به هیچ رشته فکری محدود نمیشود. در واقع، همه چیز بیش از حد انسانی است.
این بحران، به نظر من، درس فروتنی بوده است. شکنندگی ما را آشکار کرده است. بهطور جداگانه، ما به چیزی که معمولاً ترجیح میدهیم زیاد به آن نگاه نکنیم، توجه کردهایم: فناپذیری ما. مرگ چقدر میتواند نزدیک باشد؟ در مجموع، ما متوجه شدهایم که جامعه قدرتمند و سازمانیافته ما همیشه آنقدر محافظهکار و پایدار نیست. یک ویروس کوچک، کمی بیشتر از یک پفک پودر، میتواند بسیاری را به گور ببرد، دولتها را در تاریکی و اقتصادهای ویرانگر رها کند. بشر به مراتب کمتر از آنچه ما فکر میکردیم، بر سرنوشت خود مسلط است.
در خطر، ما موجودات انسانی به طور غریزی به یکدیگر نزدیک میشویم. ما همکاری میکنیم این عالی است. همکاری چیزی است که تمدن را ساخته است – اما غریزه ما برای همکاری از نظر تاریخی به یک خانواده، یک گروه، یک شرکت از مردم، یک تصور، یک کشور محدود شده است. و از نظر تاریخی دست به دست هم داده است با درگیری علیه دیگران. انسانها از ترس در قبیلهها متحد میشوند و با قبایل دیگر میجنگند. اگر این واکنش ناشی از ترس از همه گیری باشد، به اعتقاد من، نوع بشر محکوم به فنا است. این ویروس تنها پیشرو بحرانهایی است که بشر به زودی با آن روبرو خواهد شد: تغییرات آب و هوایی، انقراض جهانی، افزایش بی عدالتی و بی ثباتی در سراسر جهان. فقط همکاری میتواند ما را با خیال راحت از همه اینها عبور دهد.
طاعونهای گذشته بسیار چشمگیرتر از این بیماری بودند زیرا همه جوامع به تنهایی با آنها روبرو بودند. ما علم جهانی، سیستمهای هشدار اولیه، توانایی به اشتراک گذاری تجهیزات پزشکی، پزشکان، منابع، سازمانها را داریم. یک کشور یک واکسن پیدا میکند، دیگری یک درمان ضد ویروسی پیدا میکند. میتوان تجهیزات لازم را برای همه تولید کرد. غذا در صورت نیاز و در صورت نیاز میرود و تجربیات به اشتراک گذاشته میشود. این نقطه قوت نوع بشر است. غریزه جستجوی امنیت در کشور خودمان، جزیره خودمان، سمت خودمان، قوی است. وسوسه یافتن کسی که در بیرون مقصر باشد نیز قوی است. من فکر میکنم ما باید در برابر آن مقاومت کنیم.
ما باید از منابع خود برای جلوگیری از بلایایی که طبیعت به ارمغان خواهد آورد، برای ساختن بیمارستانها و سازماندهی در سراسر کره زمین استفاده کنیم. اگر در عوض از منابع خود برای رقابت، رشد در برابر یکدیگر یا ساخت سلاح استفاده کنیم، محکوم به فنا هستیم. من معتقدم آینده بستگی به واکنش ما به ترس و اختلالات امروز دارد. اگر آنچه غالب است انزوا و سرزنش دیگران است، بشر به سوی فاجعه میرود. اگر از این بحران بیاموزیم که بهترین شانس ما در کار با یکدیگر در سراسر کره زمین است، پس از همه اینها، بحران ممکن است به ما برای رسیدن به آیندهای بهتر کمک کند.
پاپ فرانسیس
بازاندیشی در مورد فقر
پاپ فرانسیس پس از حملهای صریح علیه نسلی از سیاستمداران که او آنها را منافق مینامد، کووید-19 را نقطه عطفی بالقوه در تاریخ معرفی کرد. او با کلماتی که در مقدمه تکرار کردم، میگوید که آنچه ما تجربه میکنیم بیش از هر چیز یک بحران ارتباط است، به طوری که – حتی اگر متوجه آن نباشیم – ما ناامید هستیم که دوباره با آنچه مهمتر است ارتباط برقرار کنیم. او ابتدا به طبیعت میپردازد و استدلال میکند که با از دست دادن «بُعد متفکرانه» در زندگیمان، طبیعت را صرفاً بهعنوان خدمتی برای بهرهبرداری میبینیم، نه میراثی برای تغذیه. و سپس به فقرا روی میآورد. پاپ فرانسیس میگوید فقرا را نه باید بهعنوان واحدهای اقتصادی که باید به حساب آورد، بلکه باید بهعنوان ارواح شریفی که حیثیت و منزلت آنها سلب شده است، نگریست.
شایان ذکر است که این سخنان بسیار صریح از رئیس کلیسای کاتولیک است و کاملاً با کار زندگی او مطابقت دارد. خورخه ماریو برگولیو که به اندازه یک رهبر مذهبی بشردوست است، دههها تلاش کرده است تا وضعیت کسانی را که در فقر و تنگدستی تحمل میکنند، بهبود بخشد. متأسفانه، همانطور که دیگر مقاله نویسان ما استدلال میکنند، ابتدا سقوط مالی، و اکنون کووید-19، نابرابری را به شدت بدتر کرده است – و بنابراین استدلال پاپ را حتی فوری تر میکند.
این بحران همه ما را، چه فقیر و چه غنی، تحت تأثیر قرار داده است و ریاکاری را در کانون توجه قرار داده است. من نگران ریاکاری برخی از شخصیتهای سیاسی هستم که از مواجهه با بحران، از مشکل گرسنگی در جهان صحبت میکنند، اما در این میان سلاح میسازند. این زمانی است که باید از این نوع ریاکاری کارکردی گرایش پیدا کرد. این زمان برای صداقت است. یا با اعتقاداتمان هماهنگ هستیم یا همه چیز را از دست خواهیم داد.
هر بحرانی حاوی خطر و فرصت است، فرصتی برای خروج از خطر. امروز، من معتقدم که ما باید سرعت تولید و مصرف خود را کاهش دهیم و یاد بگیریم که جهان طبیعی را درک کنیم و به آن فکر کنیم. ما باید دوباره با محیط واقعی خود ارتباط برقرار کنیم. این فرصتی برای تبدیل است. من نشانههای اولیه اقتصادی را میبینم که انسانیتر است، اما اجازه ندهیم وقتی همه اینها گذشته است، حافظهمان را از دست ندهیم، اجازه ندهیم آن را از بین ببریم و به جایی که بودیم برگردیم. اکنون زمان برداشتن گامی تعیین کننده، حرکت از استفاده و استفاده نادرست از طبیعت، به تفکر در آن است. ما بعد تفکر را از دست داده ایم و در این زمان باید آن را برگردانیم.
و در مورد تعمق، مایلم روی یک نکته تمرکز کنم: این لحظه برای دیدن فقرا است. عیسی میگوید ما فقرا را همیشه با خود خواهیم داشت و این حقیقت است. آنها واقعیتی هستند که ما نمیتوانیم انکار کنیم، اما فقرا پنهان هستند زیرا فقر شرم آور است. اخیراً در رم، در بحبوحه قرنطینه، یک پلیس به مردی گفت: “نمیتوانی در خیابان باشی، برو خانه.” پاسخ این بود: “من خانه ندارم، من در خیابان زندگی میکنم.” این بیماری همه گیر ما را قادر ساخته است تا تعداد زیادی از مردم را کشف کنیم که در حاشیه هستند و ما آنها را نمیبینیم زیرا فقر شرم آور است. آنها آنجا هستند اما ما آنها را نمیبینیم زیرا نمیخواهیم آنها را ببینیم. آنها بخشی از چشم انداز شده اند، آنها چیزهایی هستند. سنت ترزای کلکته آنها را دید و شهامت آن را داشت که سفری را برای تبدیل شدن به دین آغاز کند. دیدن فقرا به معنای بازگرداندن انسانیت آنهاست. آنها چیز نیستند، زباله نیستند. آنها مردم هستند ما نمیتوانیم به یک سیاست رفاهی مانند آنچه برای حیوانات نجات داده شده است بسنده کنیم، اما اغلب با فقرا مانند حیوانات نجات یافته رفتار میکنیم. ما نمیتوانیم به یک سیاست رفاهی جزئی بسنده کنیم.
من جرأت میکنم توصیهای ارائه کنم: اکنون زمان رفتن به زیرزمین است. من به رمان کوتاه داستایوفسکی، یادداشتهایی از زیرزمین فکر میکنم. کارمندان آن بیمارستان زندان آنقدر مجروح شده بودند که با زندانیان بیچاره خود مثل یک چیز رفتار میکردند. و با دیدن نحوه برخورد آنها با کسی که تازه مرده بود، کسی که در کنار تخت بود به آنها گفت: “بسه. او هم مادر داشت. ما باید این را اغلب به خود بگوییم: آن بیچاره مادری داشت که او را با محبت بزرگ کرد. بعداً در زندگی، ما نمیدانیم چه اتفاقی افتاده است، اما فکر کردن به عشقی که زمانی از طریق امید مادرش دریافت کرده بود، کمک میکند.
ما فقرا را ناتوان میکنیم، به آنها حق نمیدهیم مادرانشان را در خواب ببینند، آنها نمیدانند محبت چیست، خیلیها با مواد مخدر زندگی میکنند. و دیدن آنها، دیدن واقعی آنها، میتواند به ما کمک کند تا تقوا را کشف کنیم، پیتاس که به سوی خدا و به سوی همسایه ما اشاره میکند. به زیرزمین بروید و از دنیای بیش از حد مجازی بدون گوشت به گوشت رنجور فقرا بروید. این تبدیلی است که باید متحمل شویم. و اگر از آنجا شروع نکنیم، اتفاق نمیافتد، اتفاق نمیافتد.
Reviews
There are no reviews yet.